menusearch
dotcomnews.ir

معرفی کتاب: شبح اپرا

تقویم
جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
جستجو
هدر سایت

معرفی کتاب: شبح اپرا

(0)
(0)
اشتراک خبر در شبکه های اجتماعی اشتراک
تاریخ درج خبر شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
تعداد بازدید خبر 15
معرفی کتاب: شبح اپرا

گاستون لورو، متولد 1868، فارغ‌التحصیل حقوق در پاریس، در سال 1890 خبرنگار قضایی و منتقد تئاتر بود و در سال 1905 انقلاب اول روسیه را خبرنگاری می‌کرد. موضوعی که او در آن دوره درباره‌اش تحقیق می‌کرد، سلول‌های زندانی بود در سردابه‌های اپرای پاریس که در طول جنگ‌های فرانسه، محل حبس زندانیان بود. تحقیق در این باره زمینه‌ساز نگارش کتاب معروف شبح اپرا (the phantom of opera) شد که ابتدا بین سال‌های 1909 تا 1910 به‌طور سریالی در روزنامۀ گلوآ چاپ می‌شد و لورو آن را براساس شنیده‌ها و تحقیقاتش دربارۀ شبح معروف ساختمان اپرای پاریس و در قالب یک روایت براساس مکالمات و مصاحبه‌هایش با افراد نوشته است. این اثر تاکنون به چندین زبان ترجمه و فیلم‌ها و نمایش‌های متعددی براساس آن ساخته شده است. همچنین انیمیشن هیولایی در پاریس (2011) نیز از این داستان اقتباس شده است. برخی رخدادهای ذکرشده در این کتاب، در حقیقت اتفاق افتاده‌اند؛ مانند سقوط چلچراغ بزرگ سالن اپرا که سبب مرگ یک زن شد. این داستان ماجرایی عاشقانه و دلهره‌آور را روایت می‌کند. داستان دربارۀ مردی به نام اریک است؛ شخصیتی توانا و هنرمند و با صدایی جادویی که از سوی جامعه طرد شده است و به دلیل داشتن چهره‌ای ناخوشایند، نقابی بر چهره دارد. او مانند شبحی در تماشاخانۀ اپرا به سر می‌برد و افرادی را که در سرنوشت او نقش داشتند، یکی‌یکی از میان برمی‌دارد. او عاشق یکی از خواننده‌های اپرا به نام کریستین دائه است و کریستین که به فرشتۀ موسیقی باور دارد، اریک را مربی خود و فرشتۀ موسیقی می‌داند. با آمدن رائول که دوست قدیمی کریستین و البته دلباختۀ اوست، اوضاع تغییر می‌یابد و تراژدی آغاز می‌شود.

لورو در سال 1907 به نویسندگی روی آورد و از جمله دیگر رمان‌های او می‌توان رمان‌های جنایی راز اتاق زرد و عطر زن سیاهپوش را نام برد. لورو در آوریل سال 1927 در شهر نیس فرانسه درگذشت.

 

آغاز کتاب:

شب بود و کریستین دی داشت روی صحنۀ اپرا آواز می‌خواند. قرار بود پس از اجرای نمایش به افتخار مدیران قدیمی یک مهمانی برگزار شود. به افتخار کسانی که از ادارۀ اپراخانه خسته شده بودند و می‌خواستند بازنشسته شوند. آن شب، آخرین شب حضور آنها در اپراخانه بود. هنگام اجرای کریستین، بازیگران در رختکن بودند که ناگهان کوچک‌ترین آنها با شتاب داخل شد و فریاد کشید: «همان شبح است. آن مرد را دیدم!»